پخش زنده
دانلود اپلیکیشن اندروید دانلود اپلیکیشن اندروید
English عربي
1915
-
الف
+

لانتوری؛ اسیدپاشی هنری به حقیقتِ گذشت و بخشش آمنه بهرامی‌نوا

مهدی سجودی مقدم می‌نویسد آمنه بهرامی به بی‌اعتنایی دست‌اندرکاران لانتوری به هویت اجتماعی‌اش، تضییع حقوق قانونی و سوخته شدن دوباره‌اش اعتراض کرد.

ما آزموده‌ایم در این شهر' بختِ خویش                      بیرون کشید باید از این ورطه' رختِ خویش

 ازبس‌که دست مـی‌گَزم و آه مـی‌کشـم                      آتش زدم چـو گُـل' به تنِ لَخت‌لَختِ خویش

چند روزی از نمایش «لانتوری» نگذشته بود که شناخته‌شده‌ترین قربانی اسیدپاشی در ایران و جهان، آمنه بهرامی‌نوا، به ساخت این فیلم، بی‌اعتنایی دست‌اندرکاران فیلم به هویت اجتماعی او، تضییع حقوق قانونی و جفا و سوخته شدن دوباره‌اش اعتراض کرد.

در این مختصر قصد ندارم از حقوق ضایع‌شده‌ی آمنه، لغو قرارداد ساخت فیلم اصلی زندگی‌اش در خارج از کشور و خسارت بسیار سنگین و... دفاع کنم؛ آمنه‌ی ستمدیده و مظلوم، به گواه تلاش تحسین‌آمیزش و به شهادت تقریباً یک دهه تدبیر، شجاعت و ایستادگی آن‌قدر پراراده، مقاوم، باهوش، باپشتکار و جنگجو هست که برای احقاق حقوقش، حتی اگر برآورده نشود، با همه‌ی توان مجروح و سوخته‌اش چون کوهی بایستد و در قامت رشید و شرزه‌ی زنان اسطوره‌ای و نام‌آور ایران‌زمین، از حقوق حقه‌ی خویش دفاع کند. قصد هم ندارم به بررسی درون‌مایه‌ی سست، سرهم‌بندی‌شده، غیرمنطقی و غیرعلّی، تکنیک‌های ملال‌آور و کلیشه‌ای فیلم، ژست‌های گول‌زننده‌ی چپ‌گرایانه، سوژه‌های تکراری و دست‌چندم، دیالوگ‌های ازمدافتاده و تقلیدیِ به‌ظاهر منتقدانه و پرداخت بسیار ضعیف، خام و ناشیانه موضوع قصاص و بخشش، یعنی یک‌سوم پایانی فیلم که تازه نقطه‌ی قوت آن بوده، بپردازم. آن را هم باید به کسانی واگذار کرد که فرصت و دانش کافی برای این کار دارند.

اما من از موقعیت کسی صحبت می‌کنم که با جزئیات زندگی آمنه آشناست، از همه‌ی سختی‌ها و رنج‌های طاقت‌فرسایش باخبر است و بر اساس ۷۵ ساعت روایت شفاهی او و صدها ساعت گفتگو و مصاحبه با او، اعضای خانواده، اطرافیان و کادر پزشکی او در خارج از کشور، مشروح خاطرات و زندگی‌اش را در کتابی هزارصفحه‌ای تحت عنوان «چشم در برابر چشم» نوشته است. حیرت، تأسف و افسوسِ من، قبل از هر چیز، برمی‌گردد به همه دست‌اندرکاران ریزودرشت لانتوری که با چراغ هنر و دفاع از قربانیان خشونت و اسیدپاشی، ستم و خشونتی آشکار را نسبت به جنجالی‌ترین قربانی اسیدپاشی روا داشته‌اند. آمنه بهرامی‌نوا که موفق به گرفتن حکم قصاص از محاکم قضایی ایران شد و درنهایت و در کمال قدرت و توانایی، ایستاده بر قله‌های رفیع انسانیت و بزرگواری، مجرم جنایتکار اسیدپاش را بخشید و برگ زرینی از گذشت و انسانیت در تاریخ بشریت ثبت کرد. آمنه که با وجود مشقت‌های فراوان، بی‌پولی، بدبختی و حتی زندگی در خانه آوارگان خیابانی در اسپانیا دست از روش اصول‌گرایانه‌اش برنداشت و کلمه‌ای علیه منافع ملی و مردمش نگفت، آمنه که در طی مراحل پروقفه درمانش گاهی اوقات محتاج پول یک بطری آب بود، اما وعده‌ی تطمیع هیچ جریان و سازمانی را نپذیرفت.

به‌راستی نمی‌دانم بر این تجاهل، حق‌پوشی و نادیده‌انگاری واقعیتی به‌غایت آشکار چه نامی می‌توان گذاشت! کتاب خاطرات آمنه در سال ۱۳۹۱ در ایران به چاپ رسید، اینک چهارمین چاپش را نیز پشت سر گذاشته و تا اینجا به پنج زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده است. خلاصه زندگی‌اش در کتاب دیگری به نام «فصل سبز رستن» در حدود ۴۰۰ صفحه در سال ۱۳۹۴ منتشر گردیده. هزارها صفحه در رسانه‌های ایران و جهان در مورد آمنه گزارش و مطلب نوشته‌اند. موتور جستجوی گوگل در زبان‌های مختلف بیش از ۲۸۵ هزار مدخل را به آمنه اختصاص داده است. اکثر خبرگزاری‌های ایران، رسانه‌های خبری معتبر جهان، شبکه‌های تلویزیونی ایران، آلمان، فرانسه، آمریکا، ژاپن، سویس، انگلستان، برزیل، کلمبیا، ایتالیا و... با اعزام خبرنگار از آمنه گزارش مستقل خبری تهیه کرده‌اند. سکه‌ی اسیدپاشی و قصاص و بخشش تحقیقاً در همه‌ی جهان به نام آمنه بهرامی‌نوا ضرب شده است و آن‌وقت در ایران، درست بغل گوش آمنه، بدون مراجعه به او و رعایت حقوق او،‌ فیلمی که مهم‌ترین امتیازش تصویر کردن ناقص و ناشیانه موضوع قصاص مجرم اسیدپاش و بخشش اوست، ساخته می‌شود و طی آن کمترین اشاره‌ای هم به نام آمنه و... نمی‌شود. حتی دریغ از یک یادآوری و تقدیر نمادین و شکل‌گرایانه از آمنه. به یاد گفته‌ای از استاد الهی قمشه‌ای می‌افتم که در مراسم رونمایی کتاب «چشم در برابر چشم» در خانه‌ی فرهنگ و هنر گویا فرمود آنچه پیامبران خدا برایش مجاهده کردند و تاریخ بشریت را با تلاش مقدس خود منور ساختند، آمنه با بزرگواری و گذشتِ باشکوهش، نماد زنده‌ای از آن را در عمل به جهانیان معرفی کرد و شایسته است که او را «رابعه‌ی ایران» بنامیم و روزی را به نام «بخشش و گذشت» به نام عزیزِ آمنه بهرامی‌نوا در تاریخ ثبت کنیم.

بروید با علمی‌ترین شیوه‌های پژوهشی و اصول آمارگیری' سرتاسر ایران را تفحص کنید، به مردم کوچه و خیابان و هنرمند و متخصص و کاسب و دکتر و مهندس و دانشجو و استاد و شاغل و غیرشاغل و ... مراجعه کنید و ببینید آیا قاطبه‌ی مردم ایران موضوع قصاص اسیدپاشی و بخشش را در کسی به‌جز آمنه می‌بینند؟ به‌راستی از چه چیزی گریخته‌اید، با چراغ هنر به جنگ کدام حقیقت انسانی رفته‌اید؟ با چه نیتی قصد داشتید با گذر از موضوع آمنه' شخصیت، جایگاه و عمل غرورآمیز او را نادیده بگیرید؟ با چه جسارتی و چطور به خودتان اجازه دادید از موضوع اصلی شخصیت و زندگی آمنه استفاده کنید و با تجاهلی عجیب‌وغریب از نام و روایتش این‌طور ستمکارانه عبور کنید؟

نمی‌دانم دعوای آمنه در اثبات حقانیتش با چه سرنوشتی مواجه می‌شود، اما آنچه تردیدبردار نیست، این است که صرف‌نظر از موضوعات فرعی و نمایشی فیلم، موضوع اصلی آن یعنی قصاص و بخشش اسیدپاش اقتباسی بدون‌اجازه، شتاب‌زده، دستکاری‌شده و ناشیانه از اصلی‌ترین و معروف‌ترین نمونه‌ی آن یعنی آمنه بهرامی‌نواست. برنده حقیقی این دعوا درهرصورت آمنه است. وجدان‌های به‌راستی ضدخشونت، درستکار، صادق و حقیقت‌یاب در ایران و جهان بر حقانیت آمنه و آتش ستمکارانه‌ای که این‌بار نه به دست حیوان درنده‌ای به نام مجید موحدی بر تن و جان او ریخته شده است،‌ گواهی خواهند داد و گذر زمان سره را از ناسره جدا خواهد کرد.

      زان یارِ دلنوازم شُکری است با شکایت                           گر نکته‌دانِ عشقی، بِشنو تو این حکایت

نویسنده: مهدی سجودی مقدم

م س / ع س

نظر شما
ارسال نظر